این آدم آشناست،من که زیاد دیده امش. آدمی که دیواری ساخته از ناشنوایی اش،از دلبستگی ناایمنش و همه کس برای او رهگذری آنطرف دیوارند که ماندنی نیستند و او به حیله ای باید پابندشان کند.مشکل اینجاست که دیگران این دیواررا نمی بینند؛او را می بینند که روی برگردانده و از تنهایی خودْ ساخته اش رنج می برد. خودش هم به واقع از جبر تربیت رنجور است.
این درام پسامدرن(=خیلی جدید!) با صحنه ای از خانه ی مردی(عمادی) شروع می شود و مقدمه ی آن چنین وضعیتی را جلو چشم ما تقرار میدهد:
مردی40-45 سالهاحتمالا بازنشسته، و همسرش که هر دو نمود پدرومادری کاملا ایرانی ومتعلق به نسل پیش از دهه ی 70؛ ودختروپسر نوجوانشان که تازه به دوره ی اوج استقلال جویی پاگذاشته اند و با رفتار وحرفهاشان،دعواهای معمول میان این نوع والدین وفرزندان،تنزل ابهت پدر،وجود شکاف وفاصله در رابطه ی آنها و امّا هنوز محبت که پنهان می شود را به ما نشان می دهد
ویژگی مهم این نمایشنامه که کمتر در نمایشنامه های دیگر حتی در آثار یعقوبی دیدهام،کاملا ایرانی بودن شخصیت ها و حرفهایشان است.البته نمی توان آن را بی نقص دانست.
معرفینامه
نام:ناشنوایی
نویسنده:سروش قاسمیان
انتشارات:نمایش(دو رود)